خسته و مانده از سیلاب بزرگ برگشتم. آخر سیلاب، در سرخیها افتادیم. چای خوردیم، انار خوردیم. به غروب چیزی نمانده بود؛ نماز سختی کردم، بسیار با زحمت. شوهری آنجا بود، خرش گریخته بود رفته بود منزل. ترک مردم سوار شده بود. قصیده ذوقی حاجی مطلبخان را تماما خواند.
دیدن ادامه خبر